سحرگاهی به نزد خواجه رفتم


که بفزاید مرا جاهی و مالی

به دست خواجه در، ده بدر دیدم


کز آن هر بدر بود او را ملالی

درآمد مرغکی وانگه به منقار


ربود از فرق هر بدری هلالی